هرود هنگامی که خبر تولد پسر بچهای در قلمرو حکومتش را شنید که بنا به گفته منجمین دربارش، پادشاه یهود خواهد شد، دستور داد تا تمام پسران زیر دو سال در بیت لحم کشته شوند.
در ۱ ژانویه ۱۹۲۲ به کلیسای کاتولیک رم پیوست. در سال ۱۹۳۴ به عنوان داوطلب وارد گروه کرملیهای پابرهنه شد. او اگرچه برای فرار از نازیها از آلمان به هلند رفت، اما در سال ۱۹۴۲ دستگیر و به اردوگاه آشویتس فرستاده شد که آنجا در اتاق گاز درگذشت. پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۸ او را جزو قدیسان اعلام کرد.
زمانیکه پولس و برنابا، بعد از دیدارشان از اورشلیم، به انطاکیه بازگشتند، مرقس نیز آنها را همراهی کرد. در سفر نخست پولس و برنابا، مرقس دستیار و مشاور پولس بود.[۵] اما آنان را در پمفیلیه ترک کرد و به اورشلیم بازگشت. پولس با همراهی مرقس در دومین سفر بشارتی مخالفت کرد[۶] و برنابا از همکاری با پولس دست برداشت.[۷] برنابا مرقس را که پسرعمویش بود برداشت و به سمت قبرس رفت.[۸] در نامه پولس به کولسیان که از روم نوشته شد، پولس از طرف مرقس سلام رساند و از کولسیان خواست که اگر مرقس به نزدشان آمد، او را به گرمی بپذیرند.[۹] پولس در پایان زندگی، مرقس را از نیکان دانست و اعتماد خود را نسبت به او بیان داشت.[۱۰] او نویسنده دومین انجیل بود، انجیل مرقس کمی قبل از ویرانی اورشلیم در سال ۶۰ پس از میلاد نگاشته شدهاست. مرقس پس از نگاشتن انجیل، برای تبلیغ مسیحیت به اسکندریه مصر رفت تا آنان را از پرستش خدایان باستانیشان بازدارد. در سال ۶۷ میلادی، مصریان او را کشتند و پیکرش را سوزاندند.
وی از یهودیهای شهر اورشلیم بود که به عیسی مسیح ایمان آورد. او مزرعهٔ خود را فروخت و وجه آن را به عیسی مسیح در راه تبلیغ و گسترش آیینش تقدیم کرد.
برنابا پسر عموی یوحنا ملقب به مَرقُس، (نویسندهٔ انجیل مرقس، که دومین انجیل از چهار انجیل موجود در کتاب مقدس مسیحیان است) بود، که خانهٔ مادرش، محل گردهمایی مسیحیان بود. او که ظاهری مقتدر داشت و فردی نیکو و پر از روحالقدس بود، مؤمنان اورشلیم را متقاعد کرد تا پولس را بپذیرند و خود برای خدمت در میان امتها به انطاکیه عازم شد. او در اولین سفر بشارتی پطرس با وی نیز همراه بود و سرانجام در سال ۶۱ میلادی در قبرس کشته شد.
نهایتاً پولس پس از تعمید دادنِ عدهای از رومیان با هدایای (کمکهایی که جهت فشارهای اجتماعی که بر مسیحیان وارد میشد) گرد آوری شده به اورشلیم رفت در اورشلیم تعداد زیادی از یهودیان برگردِ او جمع گشته و ازدحام کردند بطوریکه سربازانِ رومی به سختی موفق شدند وی را از دست آنها نجات دهند و توقیفش کنند. در این دستگیری او تقریباً دو سال در بازداشت بود که فکر کرد چون نشان شهروندی روم را دارد و قبلاً هم با استفاده از همین نشان قیصر روم او را آزاد کرده بود این بار نیز اگر به روم رود آزاد خواهدشد؛ لذا خواست که او را برای محاکمه به روم بفرستند. این خواسته عملی شد، ولی بعد از اینکه به روم انتقال داده شد به مدت دو سال هم در آنجا به قید ملاقات آزاد زندانی کشید تا اینکه سرانجام در زمانِ حکومت نرون به فرمانِ وی سرش را از تن جدا کردند.