1 و دوازده شاگرد خود را طلبیده، ایشانرا بر ارواح پلید قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند.
2 و نامهای دوازده رسول این است، اوّل شمعون معروف به پطرس و برادرش اندریاس؛ یعقوببن زِبِدی و برادرش یوحنّا؛
3 فِیلپُّس و برتولما؛ توما و متّای باجگیر؛ یعقوب بن حلفی و لبی معروف به تدّی؛
4 شمعون قانوی و یهودای اسخریوطی که او را تسلیم نمود.
5 این دوازده را عیسی فرستاده، بدیشان وصیّت کرده، گفت، از راه امّتها مروید و در بَلَدی از سامریان داخل مشوید،
6 بلکه نزد گوسفندان گمشده اسرائیل بروید.
7 و چون میروید، موعظه کرده، گویید که ملکوت آسمان نزدیک است.
8 بیماران را شفا دهید، ابرصان را طاهر سازید، مردگان را زنده کنید، دیوها را بیرون نمایید. مفت یافتهاید، مفت بدهید.
9 طلا یا نقره یامس در کمرهای خود ذخیره مکنید،
10 و برای سفر، توشهدان یا دو پیراهن یا کفشها یا عصا برندارید، زیرا که مزدور مستحّق خوراک خود است.
11 و در هر شهری یا قریهای که داخل شوید، بپرسید که در آنجا که لیاقت دارد؛ پس در آنجا بمانید تا بیرون روید.
12 و چون به خانهای درآیید، بر آن سلام نمایید؛
13 پس اگر خانه لایق باشد، سلام شما بر آن واقع خواهد شد و اگر نالایق بُوَد، سلام شما به شما خواهد برگشت.
14 و هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را برافشانید.
15 هرآینه به شما میگویم که در روز جزا حالت زمین سدوم و غموره از آن شهر سهلتر خواهد بود.
16 هان، من شما را مانند گوسفندان در میان گرگان میفرستم؛ پس مثل مارها هوشیار و چون کبوتران ساده باشید.
17 امّا از مردم برحذر باشید، زیرا که شما را به مجلسها تسلیم خواهند کرد و در کنایس خود شما را تازیانه خواهند زد،
18 و در حضور حکّام و سلاطین، شما را بخاطر من خواهند برد تا بر ایشان و بر امّتها شهادتی شود.
19 امّا چون شما را تسلیم کنند، اندیشه مکنید که چگونه یا چه بگویید زیرا در همان ساعت به شما عطا خواهد شد که چه باید گفت،
20 زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روح پدر شما، در شما گوینده است.
21 و برادر، برادر را و پدر، فرزند را به موت تسلیم خواهند کرد و فرزندان بر والدین خود برخاسته، ایشان را به قتل خواهند رسانید؛
22 و بجهت اسم من، جمیع مردم از شما نفرت خواهند کرد. لیکن هر که تا به آخر صبر کُند، نجات یابد.
23 و وقتی که در یک شهر بر شما جفا کنند، به دیگری فرار کنید زیرا هرآینه به شما میگویم تا پسر انسان نیاید، از همهٔ شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت.
24 شاگرد از معلّم خود افضل نیست و نه غلام از آقایش برتر.
25 کافی است شاگرد را که چون استاد خویش گردد و غلام را که چون آقای خود شود. پس اگر صاحب خانه را بَعْلْزَبُول خواندند، چقدر زیادتر اهل خانهاش را.
26 لهذا از ایشان مترسید زیرا چیزی مستور نیست که مکشوف نگردد و نه مجهولی که معلوم نشود.
27 آنچه در تاریکی به شما میگویم، در روشنایی بگویید، و آنچه در گوش شنوید بر بامها موعظه کنید.
28 و از قاتلان جسم که قادر بر کشتن روح نیاند، بیم مکنید، بلکه از او بترسید که قادر است بر هلاک کردن روح و جسم را نیز در جهنّم.
29 آیا دو گنجشک به یک فَلس فروخته نمیشود؟ و حال آنکه یکی از آنها جز به حکم پدر شما به زمین نمیافتد.
30 لیکن همهٔ مویهای سر شما نیز شمرده شده است.
31 پس ترسان مباشید زیرا شما از گنجشکان بسیار افضل هستید.
32 پس هر که مرا پیش مردم اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد.
33 امّا هر که مرا پیش مردم انکار نماید، من هم در حضور پدر خود که درآسمان است او را انکار خواهم نمود.
34 گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامدهام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را.
35 زیرا که آمدهام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم.
36 و دشمنان شخص، اهل خانهٔ او خواهند بود.
37 و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد.
38 و هر که صلیب خود را برنداشته، از عقب من نیاید، لایق من نباشد.
39 هر که جان خود را دریابد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را بخاطر من هلاک کرد، آن را خواهد دریافت.
40 هر که شما را قبول کند، مرا قبول کرده و کسی که مرا قبول کرده، فرستنده مرا قبول کرده باشد.
41 و آنکه نبیای را به اسم نبی پذیرد، اجرت نبی یابد و هر که عادلی را به اسم عادلی پذیرفت، مزد عادل را خواهد یافت.
42 و هر که یکی از این صغار را کاسهای از آب سرد محض نام شاگرد نوشاند، هرآینه به شما میگویم اجر خود را ضایع نخواهد ساخت.
1 پس به کشتی سوار شده، عبور کرد و به شهر خویش آمد.
2 ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده، نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت، ای فرزند، خاطر جمع دار که گناهانت آمرزیده شد.
3 آنگاه بعضی از کاتبان با خود گفتند، اینشخص کفر میگوید.
4 عیسی خیالات ایشان را درک نموده، گفت، از بهر چه خیالات فاسد بهخاطر خود راه میدهید؟
5 زیرا کدام سهلتر است، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد یا گفتن آنکه برخاسته بخرام؟
6 لیکن تا بدانید که پسر انسان را قدرت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست. آنگاه مفلوج را گفت، برخیز و بستر خود را برداشته، به خانهٔ خود روانه شو!
7 در حال برخاسته، به خانهٔ خود رفت!
8 و آن گروه چون این عمل را دیدند، متعجّب شده، خدایی را که این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود، تمجید نمودند.
9 چون عیسی از آنجا میگذشت، مردی را مسمّیٰ به متّی به باجگاه نشسته دید. بدو گفت، مرا متابعت کن. در حال برخاسته، از عقب وی روانه شد.
10 و واقع شد چون او در خانه به غذا نشسته بود که جمعی از باجگیران و گناهکاران آمده، با عیسی و شاگردانش بنشستند.
11 و فریسیان چون دیدند، به شاگردان او گفتند، چرا استاد شما با باجگیران و گناهکاران غذا میخورد؟
12 عیسی چون شنید، گفت، نه تندرستان، بلکه مریضان احتیاج به طبیب دارند.
13 لکن رفته، این را دریافت کنید که، رحمت میخواهم نه قربانی؛ زیرا نیامدهام تا عادلان را، بلکه گناهکاران را به توبه دعوت نمایم.
14 آنگاه شاگردان یحیی نزد وی آمده، گفتند، چون است که ما و فریسیان روزه بسیار میداریم، لکن شاگردان تو روزه نمیدارند؟
15 عیسی بدیشان گفت، آیا پسران خانهٔ عروسی، مادامی که داماد با ایشان است، میتوانند ماتم کنند؟ و لکن ایّامی میآید که داماد از ایشان گرفته شود؛ در آن هنگام روزه خواهند داشت.
16 و هیچکس بر جامه کهنه پارهای از پارچه نو وصله نمیکند زیرا که آن وصله از جامه جدا میگردد و دریدگی بدتر میشود.
17 و شراب نو را در مَشکهای کهنه نمیریزند والاّ مَشکها دریده شده، شراب ریخته و مشکها تباه گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نو میریزند تا هر دو محفوظ باشد.
18 او هنوز این سخنان را بدیشان میگفت که ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نموده، گفت، اکنون دختر من مرده است. لکن بیا و دست خود را بر وی گذار که زیست خواهد کرد.
19 پس عیسی به اتّفاق شاگردان خود برخاسته، از عقب او روانه شد.
20 و اینک، زنی که مدّت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا میبود، از عقب او آمده، دامن ردای او را لمس نمود،
21 زیرا با خود گفته بود، اگر محض ردایش را لمس کنم، هرآینه شفا یابم.
22 عیسی برگشته، نظر بر وی انداخته، گفت، ای دختر، خاطرجمع باش زیرا که ایمانتتو را شفا داده است! در ساعت آن زن رستگار گردید.
23 و چون عیسی به خانهٔ رئیس در آمد، نوحهگران و گروهی از شورشکنندگان را دیده،
24 بدیشان گفت، راه دهید، زیرا دختر نمرده، بلکه در خواب است. ایشان بر وی سُخریّه کردند.
25 امّا چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده، دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست.
26 و این کار در تمام آن مرزوبوم شهرت یافت.
27 و چون عیسی از آن مکان میرفت، دو کور فریادکنان در عقب او افتاده، گفتند، پسر داودا، بر ما ترحّم کن!
28 و چون به خانه در آمد، آن دو کور نزد او آمدند. عیسی بدیشان گفت، آیا ایمان دارید که این کار را میتوانم کرد؟ گفتندش، بلی خداوندا.
29 در ساعت چشمان ایشان را لمس کرده، گفت، بر وفق ایمانتان به شما بشود.
30 در حال چشمانشان باز شد و عیسی ایشان را به تأکید فرمود که زنهار کسی اطّلاع نیابد.
31 امّا ایشان بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند.
32 و هنگامی که ایشان بیرون میرفتند، ناگاه دیوانهای گنگ را نزد او آوردند.
33 و چون دیو بیرون شد، گنگ، گویا گردید و همه در تعجّب شده، گفتند، در اسرائیل چنین امر هرگز دیده نشده بود.
34 لیکن فریسیان گفتند، بهواسطهٔ رئیس دیوها، دیوها را بیرون میکند.
35 و عیسی در همهٔ شهرها و دهات گشته، درکنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه مینمود و هر مرض و رنج مردم را شفا میداد.
36 و چون جمعی کثیر دید، دلش بر ایشان بسوخت زیرا که مانند گوسفندانِ بیشبان، پریشانحال و پراکنده بودند.
37 آنگاه به شاگردان خود گفت، حصاد فراوان است لیکن عَمَله کم.
38 پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تا عَمَله در حصاد خود بفرستد.
1 و چون او از کوه به زیر آمد، گروهی بسیار از عقب او روانه شدند.
2 که ناگاه ابرصی آمد و او را پرستش نموده، گفت، ای خداوند اگر بخواهی، میتوانی مرا طاهر سازی.
3 عیسی دست آورده، او را لمس نمود و گفت، میخواهم؛ طاهر شو! که فوراً برص او طاهر گشت.
4 عیسی بدو گفت، زنهار کسی را اطّلاع ندهی بلکه رفته، خود را به کاهن بنما و آن هدیهای را که موسی فرمود، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی باشد.
5 و چون عیسی وارد کفرناحوم شد، یوزباشیای نزد وی آمد و بدو التماس نموده،
6 گفت، ای خداوند، خادم من مفلوج در خانه خوابیده و به شدّت متألّم است.
7 عیسی بدوگفت، من آمده، او را شفا خواهم داد.
8 یوزباشی در جواب گفت، خداوندا، لایق آن نیام که زیر سقف من آیی. بلکه فقط سخنی بگو و خادم من صحّت خواهد یافت.
9 زیرا که من نیز مردی زیر حکم هستم و سپاهیان را زیر دست خود دارم؛ چون به یکی گویم برو، میرود و به دیگری بیا، میآید و به غلام خود فلان کار را بکن، میکند.
10 عیسی چون این سخن را شنید، متعجّب شده، به همراهان خود گفت، هرآینه به شما میگویم که چنین ایمانی در اسرائیل هم نیافتهام.
11 و به شما میگویم که بسا از مشرق و مغرب آمده، در ملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست؛
12 امّا پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی جایی که گریه و فشار دندان باشد.
13 پس عیسی به یوزباشی گفت، برو، بر وفق ایمانت تو را عطا شود، که در ساعت خادم او صحّت یافت.
14 و چون عیسی به خانهٔ پطرس آمد، مادر زنِ او را دید که تب کرده، خوابیده است.
15 پس دست او را لمس کرد و تب او را رها کرد. پس برخاسته، به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت.
16 امّا چون شام شد، بسیاری از دیوانگان را به نزد او آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون کرد و همهٔ مریضان را شفا بخشید.
17 تا سخنی که به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد که اوضعفهای ما را گرفت و مرضهای ما را برداشت.
18 چون عیسی جمعی کثیر دور خود دید، فرمان داد تا به کناره دیگر روند.
19 آنگاه کاتبی پیش آمده، بدو گفت، استادا هرجا روی، تو را متابعت کنم.
20 عیسی بدو گفت، روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانهها است. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.
21 و دیگری از شاگردانش بدو گفت، خداوندا اوّل مرا رخصت ده تا رفته، پدر خود را دفن کنم.
22 عیسی وی را گفت، مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند.
23 چون به کشتی سوار شد، شاگردانش از عقب او آمدند.
24 ناگاه اضطراب عظیمی در دریا پدید آمد، بحدیّ که امواج، کشتی را فرو میگرفت؛ و او در خواب بود.
25 پس شاگردان پیش آمده، او را بیدار کرده، گفتند، خداوندا، ما را دریاب که هلاک میشویم!
26 بدیشان گفت، ای کم ایمانان، چرا ترسان هستید؟ آنگاه برخاسته، بادها و دریا را نهیب کرد که آرامی کامل پدید آمد.
27 امّا آن اشخاص تعجّب نموده، گفتند، این چگونه مردی است که بادها و دریا نیز او را اطاعت میکنند!
28 و چون به آن کناره در زمین جَرْجِسیان رسید، دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شده، بدو برخوردند و بهحدّی تندخوی بودند که هیچکس از آن راه نتوانستی عبور کند.
29 در ساعت فریاد کرده، گفتند، یا عیسی ابنالله، ما را با تو چه کار است؟ مگر در اینجا آمدهای تا ما را قبل از وقت عذاب کنی؟
30 و گله گراز بسیاری دور از ایشان میچرید.
31 دیوها از وی استدعا نموده، گفتند، هرگاه ما را بیرون کنی، در گله گرازان ما را بفرست.
32 ایشان را گفت، بروید! در حال بیرون شده، داخل گله گرازان گردیدند که فیالفور همهٔ آن گرازان از بلندی به دریا جسته، در آب هلاک شدند.
33 امّا شبانان گریخته، به شهر رفتند و تمام آن حادثه و ماجرای دیوانگان را شهرت دادند.
34 و اینک، تمام شهر برای ملاقات عیسی بیرون آمد. چون او را دیدند، التماس نمودند که از حدود ایشان بیرون رود.
1 حکم مکنید تا بر شما حکم نشود.
2 زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانهای که پیمایید برای شما خواهند پیمود.
3 و چون است که خس را در چشم برادر خود میبینی و چوبی را که در چشم خود داری نمییابی؟
4 یا چگونه به برادر خود میگویی، اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم، و اینک، چوب در چشم تو است؟
5 ای ریاکار، اوّل چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی!
6 آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند.
7 سؤال کنید که به شما داده خواهد شد؛ بطلبید که خواهید یافت؛ بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد.
8 زیرا هر که سؤال کند، یابد و کسی که بطلبد، دریافت کند و هر که بکوبد برای او گشاده خواهد شد.
9 و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟
10 یا اگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟
11 پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود میدانید، چقدر زیاده پدر شما که در آسمان است چیزهای نیکو را به آنانی که از او سؤال میکنند خواهد بخشید!
12 له'ذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صُحُف انبیا.
13 از درِ تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مُؤَدّی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل میشوند بسیارند.
14 زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مؤدّی به حیات است و یابندگان آن کماند.
15 امّا از انبیای کَذَبِه احتراز کنید، که به لباس میشها نزد شما میآیند ولی در باطن، گرگان درنده میباشند.
16 ایشان را از میوههای ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس میچینند؟
17 همچنین هر درخت نیکو، میوهٔ نیکو میآورد و درخت بد، میوهٔ بد میآورد.
18 نمیتواند درخت خوب میوهٔ بد آوَرد، و نه درخت بد میوهٔ نیکو آوَرَد.
19 هر درختی که میوهٔ نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود.
20 له'ذا از میوههای ایشان، ایشان را خواهید شناخت.
21 نه هر که مرا ،خداوند، خداوند، گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه ارادهٔ پدر مرا که در آسمان است بجا آورد.
22 بسا در آن روز مرا خواهند گفت، خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟
23 آنگاه به ایشان صریحاً خواهم گفت که، هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!
24 پس هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردی دانا تشبیه میکنم که خانهٔ خود را بر سنگ بنا کرد.
25 و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود.
26 و هر که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، بهمردی نادان مانَد که خانهٔ خود را بر ریگ بنا نهاد.
27 و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.
28 و چون عیسی این سخنان را ختم کرد، آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند،
29 زیرا که ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم میداد و نه مثل کاتبان.
1 زنهار عدالت خود را پیش مردم بجا میاورید تا شما را ببینند، و الاّ نزد پدر خود که در آسمان است، اجری ندارید.
2 پس چون صدقه دهی، پیش خود کَرِّنا منواز چنانکه ریاکاران در کنایس و بازارها میکنند، تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را یافتهاند.
3 بلکه تو چون صدقه دهی، دست چپ تو از آنچه دست راستت میکند مطلّع نشود،
4 تا صدقه تو در نهان باشد و پدر نهانبینِ تو، تو را آشکارا اجر خواهد داد.
5 و چون عبادت کنی، مانند ریاکاران مباش زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشههای کوچهها ایستاده، نماز گذارند تا مردم ایشان را ببینند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را تحصیل نمودهاند.
6 لیکن تو چون عبادت کنی، به حجره خود داخل شو و در را بسته، پدر خود را که در نهان است عبادت نما؛ و پدر نهانبینِ تو، تورا آشکارا جزا خواهد داد.
7 و چون عبادت کنید، مانند امّتها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان میبرند که بهسبب زیاد گفتن مستجاب میشوند.
8 پس مثل ایشان مباشید زیرا که پدر شما حاجات شما را میداند پیش از آنکه از او سؤال کنید.
9 پس شما به اینطور دعا کنید، ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد.
10 ملکوت تو بیاید. ارادهٔ تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود.
11 نان کفاف ما را امروز به ما بده.
12 و قرضهای ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را میبخشیم.
13 و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر ما را رهایی ده. زیرا ملکوت و قوّت و جلال تا ابدالآباد از آن تو است، آمین.
14 زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید.
15 امّا اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.
16 امّا چون روزه دارید، مانند ریاکاران ترشرو مباشید زیرا که صورت خویش را تغییر میدهند تا در نظر مردم روزهدار نمایند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را یافتهاند.
17 لیکن تو چون روزه داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی
18 تا در نظر مردم روزهدار ننمایی، بلکه در حضور پدرت که در نهان است؛ و پدرنهانبینِ تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد.
19 گنجها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان میرساند و جایی که دزدان نَقْب میزنند و دزدی مینمایند.
20 بلکه گنجها بجهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان نمیرساند و جایی که دزدان نقب نمیزنند و دزدی نمیکنند.
21 زیرا هرجا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود.
22 چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بُوَد؛
23 امّا اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک میباشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است!
24 هیچ کس دو آقا را خدمت نمیتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبّت، و یا به یکی میچسبد و دیگر را حقیر میشمارد. محال است که خدا و ممُّونا را خدمت کنید.
25 بنابراین به شما میگویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟
26 مرغان هوا را نظر کنید که نه میکارند و نه میدروند و نه در انبارها ذخیره میکنند و پدر آسمانی شما آنها را میپروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟
27 و کیست از شما که به تفکّر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟
28 و برای لباس چرا میاندیشید؟ در سوسنهای چمن تأمّل کنید، چگونه نموّ میکنند! نه محنت میکشند و نه میریسند!
29 لیکن به شما میگویم سلیمان هم با همهٔ جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد.
30 پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود چنین بپوشاند، ای کمایمانان آیا نه شما را از طریق اُولیٰ؟
31 پس اندیشه مکنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم.
32 زیرا که در طلب جمیع این چیزها امّتها میباشند. امّا پدر آسمانی شما میداند که بدین همهچیز احتیاج دارید.
33 لیکن اوّل ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد.
34 پس در اندیشه فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است.