1 و واقع شد که در روز سَبَّت، به خانهٔ یکی از رؤسای فریسیان برای غذا خوردن درآمد و ایشان مراقب او میبودند.
2 و اینک، شخصی مُستَسقی پیش او بود.
3 آنگاه عیسی ملتفت شده، فقها و فریسیان را خطاب کرده، گفت، آیا در روز سَبَّت شفا دادن جایز است؟
4 ایشان ساکت ماندند. پس آن مرد را گرفته، شفا داد و رها کرد.
5 و به ایشان روی آورده، گفت، کیست از شما که الاغ یا گاوش روز سَبَّت در چاهی افتد و فوراً آن را بیرون نیاورد؟
6 پس در این امور از جواب وی عاجز ماندند.
7 و برای مهمانان مثلی زد، چون ملاحظه فرمود که چگونه صدر مجلس را اختیار میکردند. پس به ایشان گفت،
8 چون کسی تو را به عروسی دعوت کند، در صدر مجلس منشین، مبادا کسی بزرگتر از تو را هم وعده خواسته باشد.
9 پس آن کسی که تو و او را وعده خواسته بود، بیاید و تو را گوید این کس را جای بده و تو با خجالت روی به صفّ نعال خواهی نهاد.
10 بلکه چون مهمان کسی باشی، رفته در پایین بنشین تا وقتی که میزبانت آید به تو گوید، ای دوست برتر نشین! آنگاه تو را در حضور مجلسیان عزّت خواهد بود.
11 زیرا هر که خود را بزرگ سازد ذلیل گردد و هر که خویشتن را فرود آرد، سرافراز گردد.
12 پس به آن کسی که از او وعده خواسته بود نیز گفت، وقتی که چاشت یا شام دهی، دوستان یا برادران یا خویشان یا همسایگانِ دولتمند خود را دعوت مکن، مبادا ایشان نیز تو را بخوانند و تو را عوض داده شود.
13 بلکه چون ضیافت کنی، فقیران و لنگان و شلاّن و کوران را دعوت کن
14 که خجسته خواهی بود زیرا ندارند که تو را عوض دهند و در قیامت عادلان، به تو جزا عطا خواهد شد.
15 آنگاه یکی از مجلسیان چون این سخن را شنید گفت، خوشابحال کسی که در ملکوت خدا غذا خورَد.
16 به وی گفت، شخصی ضیافتیعظیم نمود و بسیاری را دعوت نمود.
17 پس چون وقت شام رسید، غلام خود را فرستاد تا دعوت شدگان را گوید، بیایید زیرا که الحال همهچیز حاضر است.
18 لیکن همه به یک رای عذرخواهی آغاز کردند. اوّلی گفت، مزرعهای خریدم و ناچار باید بروم آن را ببینم، از تو خواهش دارم مرا معذور داری.
19 و دیگری گفت، پنج جفت گاو خریدهام، میروم تا آنها را بیازمایم، به تو التماس دارم مرا عفو نمایی.
20 سومی گفت، زنی گرفتهام و از این سبب نمیتوانم بیایم.
21 پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور مطلّع ساخت. آنگاه صاحب خانه غضب نموده، به غلام خود فرمود، به بازارها و کوچههای شهر بشتاب و فقیران و لنگان و شلاّن و کوران را در اینجا بیاور.
22 پس غلام گفت، ای آقا آنچه فرمودی شد و هنوز جای باقی است.
23 پس آقا به غلام گفت، به راهها و مرزها بیرون رفته، مردم را به الحاح بیاور تا خانهٔ من پُر شود.
24 زیرا به شما میگویم هیچیک از آنانی که دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشید.
25 و هنگامی که جمعی کثیر همراه او میرفتند، روی گردانیده بدیشان گفت،
26 اگر کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتّی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمیتواند بود.
27 و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمیتواند شاگرد من گردد.
28 زیرا کیست از شما که قصد بنای برجیداشته باشد و اوّل ننشیند تا برآوُردِ خرج آن را بکند که آیا قوّت تمام کردنِ آن دارد یا نه؟
29 که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هر که بیند تمسخرکنان گوید،
30 این شخص عمارتی شروع کرده، نتوانست به انجامش رساند.
31 یا کدام پادشاه است که برای مقاتله با پادشاه دیگر برود، جز اینکه اوّل نشسته تأمّل نماید که آیا با ده هزار سپاه، قدرتِ مقاومت کسی را دارد که با بیست هزار لشکر بر وی میآید؟
32 والاّ چون او هنوز دور است، ایلچیای فرستاده، شروط صلح را از او درخواست کند.
33 پس همچنین هر یکی از شما که تمام مایملک خود را ترک نکند، نمیتواند شاگرد من شود.
34 نمک نیکو است ولی هرگاه نمک فاسد شد، به چه چیز اصلاح پذیرد؟
35 نه برای زمین مصرفی دارد و نه برای مزبله، بلکه بیرونش میریزند. آنکه گوش شنوا دارد بشنود.
1 در آن وقت بعضی آمده، او را از جلیلیانی خبر دادند که پیلاطُس خون ایشان را با قربانیهای ایشان آمیخته بود.
2 عیسی در جواب ایشان گفت، آیا گمان میبرید که این جلیلیان گناهکارتر بودند از سایر سَکَنه جلیل از این رو که چنین زحمات دیدند؟
3 نی، بلکه به شما میگویم اگر توبه نکنید، همگی شما همچنین هلاک خواهید شد.
4 یا آن هجده نفری که برج در سَلْوام بر ایشان افتاده، ایشان را هلاک کرد، گمان میبرید که از جمیع مردمان ساکن اورشلیم خطاکارتر بودند؟
5 حاشا، بلکه شما را میگویم که اگر توبه نکنید، همگی شما همچنین هلاک خواهید شد.
6 پس این مَثَل را آورد که شخصی درخت انجیری در تاکستان خود غرس نمود و چون آمد تا میوه از آن بجوید، چیزی نیافت.
7 پس به باغبان گفت، اینک، سه سال است میآیم که از این درخت انجیر میوه بطلبم و نمییابم، آن را ببُر. چرا زمین را نیز باطل سازد؟
8 در جواب وی گفت، ای آقا امسال هم آن را مهلت ده تا گِردَش را کنده کود بریزم،
9 پس اگر ثمر آوَرَد والاّ بعد از آن، آن را ببُر.
10 و روز سَبَّت در یکی از کنایس تعلیم میداد.
11 و اینک، زنی که مدّت هجده سال روح ضعف میداشت و منحنی شده، ابداً نمیتوانست راست بایستد، در آنجا بود.
12 چون عیسی او رادید وی را خوانده، گفت، ای زن از ضعف خود خلاص شو!
13 و دستهای خود را بر وی گذارد که در ساعت راست شده، خدا را تمجید نمود.
14 آنگاه رئیس کنیسه غضب نمود، از آنرو که عیسی او را در سَبَّت شفا داد. پس به مردم توجّه نموده، گفت، شش روز است که باید کار بکنید. در آنها آمده شفا یابید، نه در روز سَبَّت.
15 خداوند در جواب او گفت، ای ریاکار، آیا هر یکی از شما در روز سَبَّت گاو یا الاغ خود را از آخور باز کرده، بیرون نمیبرد تا سیرآبش کند؟
16 و این زنی که دختر ابراهیم است و شیطان او را مدّت هجده سال تا به حال بسته بود، نمیبایست او را در روز سَبَّت از این بند رها نمود؟
17 و چون این را بگفت همهٔ مخالفان او خجل گردیدند و جمیع آن گروه شاد شدند، بهسبب همهٔ کارهای بزرگ که از وی صادر میگشت.
18 پس گفت، ملکوت خدا چه چیز را میماند و آن را به کدام شی تشبیه نمایم؟
19 دانه خردلی را ماند که شخصی گرفته در باغ خود کاشت، پس رویید و درخت بزرگ گردید، بهحدّی که مرغان هوا آمده، در شاخههایش آشیانه گرفتند.
20 باز گفت، برای ملکوت خدا چه مَثَل آورم؟
21 خمیرمایهای را میماند که زنی گرفته، در سه پیمانه آرد پنهان ساخت تا همه مخمّر شد.
22 و در شهرها و دهات گشته، تعلیم میداد و به سوی اورشلیم سفر میکرد،
23 که شخصی به وی گفت، ای خداوند آیا کم هستند که نجات یابند؟ او به ایشان گفت،
24 جدّ و جهد کنید تا از درِ تنگ داخل شوید. زیرا که به شما میگویم بسیاری طلب دخول خواهند کرد و نخواهند توانست.
25 بعد از آنکه صاحب خانه برخیزد و در را ببندد و شما بیرون ایستاده، در را کوبیدن آغاز کنید و گویید، خداوندا خداوندا برای ما باز کن. آنگاه وی در جواب خواهد گفت شما را نمیشناسم که از کجا هستید.
26 در آن وقت خواهید گفت که، در حضور تو خوردیم و آشامیدیم و در کوچههای ما تعلیم دادی.
27 باز خواهد گفت، به شما میگویم که شما را نمیشناسم از کجا هستید. ای همهٔ بدکاران از من دور شوید.
28 در آنجا گریه و فشار دندان خواهد بود، چون ابراهیم واسحاق و یعقوب و جمیع انبیا را در ملکوت خدا بینید و خود را بیرون افکنده یابید
29 و از مشرق و مغرب و شمال و جنوب آمده، در ملکوت خدا خواهند نشست.
30 و اینک، آخرین هستند که اوّلین خواهند بود و اوّلین که آخرین خواهند بود.
31 در همان روز چند نفر از فریسیان آمده، به وی گفتند، دور شو و از اینجا برو زیرا که هیرودیس میخواهد تو را به قتل رساند.
32 ایشان را گفت، بروید و به آن روباه گویید، اینک، امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مریضان را صحّت میبخشم و در روز سوّم کامل خواهم شد.
33 لیکن میباید امروز و فردا و پس فردا راه روم، زیرا که محال است نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.
34 ای اورشلیم، ای اورشلیم که قاتل انبیا و سنگسار کننده مرسلین خود هستی، چند کَرَّت خواستم اطفال تو را جمع کنم، چنانکه مرغ جوجههای خویش را زیر بالهای خود میگیرد و نخواستید.
35 اینک، خانهٔ شما برای شما خراب گذاشته میشود و به شما میگویم که مرا دیگر نخواهید دید تا وقتی آید که گویید مبارک است او که به نام خداوند میآید.
1 و در آن میان، وقتی که هزاران از خلق جمع شدند، به نوعی که یکدیگر را پایمال میکردند، به شاگردان خود به سخن گفتن شروع کرد. اوّل آنکه از خمیرمایه فریسیان کهریاکاری است احتیاط کنید.
2 زیرا چیزی نهفته نیست که آشکار نشود و نه مستوری که معلوم نگردد.
3 بنابراین آنچه در تاریکی گفتهاید، در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در خلوتخانه در گوش گفتهاید، بر پشتبامها ندا شود.
4 لیکن ای دوستان من، به شما میگویم از قاتلان جسم که قدرت ندارند بیشتر از این بکنند، ترسان مباشید.
5 بلکه به شما نشان میدهم که از کِه باید ترسید، از او بترسید که بعد از کشتن، قدرت دارد که به جهنّم بیفکند. بلی به شما میگویم از او بترسید.
6 آیا پنج گنجشک به دو فلس فروخته نمیشود؟ و حال آنکه یکی از آنها نزد خدا فراموش نمیشود.
7 بلکه مویهای سر شما همه شمرده شده است. پس بیم مکنید، زیرا که از چندان گنجشک بهتر هستید.
8 لیکن به شما میگویم هر که نزد مردم به من اقرار کند، پسر انسان نیز پیش فرشتگان خدا او را اقرار خواهد کرد.
9 امّا هر که مرا پیش مردم انکار کند، نزد فرشتگان خدا انکار کرده خواهد شد.
10 و هر که سخنی برخلاف پسر انسان گوید، آمرزیده شود. امّا هر که به روحالقدس کفر گوید آمرزیده نخواهد شد.
11 و چون شما را در کنایس و به نزد حکّام و دیوانیان برند، اندیشه مکنید که چگونه و به چه نوع حجّت آورید یا چه بگویید.
12 زیرا که در همان ساعت روحالقدس شما را خواهد آموخت که چه باید گفت.
13 و شخصی از آن جماعت به وی گفت، ای استاد، برادر مرا بفرما تا ارث پدر را با من تقسیمکند.
14 به وی گفت، ای مرد، کِه مرا بر شما داور یا مُقَسِّم قرار داده است؟
15 پس بدیشان گفت، زنهار از طمع بپرهیزید زیرا اگرچه اموال کسی زیاد شود، حیات او از اموالش نیست.
16 و مَثَلی برای ایشان آورده، گفت، شخصی دولتمند را از املاکش محصول وافر پیدا شد.
17 پس با خود اندیشیده، گفت، چه کنم؟ زیرا جایی که محصول خود را انبار کنم، ندارم.
18 پس گفت، چنین میکنم؛ انبارهای خود را خراب کرده، بزرگتر بنا میکنم و در آن تمامی حاصل و اموال خود را جمع خواهم کرد.
19 و نفس خود را خواهم گفت که، ای جان اموالِ فراوانِ اندوخته شده بجهت چندین سال داری. الحال بیارام و به اکل و شرب و شادی بپرداز.
20 خدا وی را گفت، ای احمق در همین شب جان تو را از تو خواهند گرفت؛ آنگاه آنچه اندوختهای، از آنِ کِه خواهد بود؟
21 همچنین است هر کسی که برای خود ذخیره کند و برای خدا دولتمند نباشد.
22 پس به شاگردان خود گفت، از این جهت به شما میگویم که اندیشه مکنید بجهت جان خود که چه بخورید و نه برای بدن که چه بپوشید.
23 جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر است.
24 کلاغان را ملاحظه کنید که نه زراعت میکنند و نه حصاد و نه گنجی و نه انباری دارند و خدا آنها را میپروراند. آیا شما به چند مرتبه از مرغان بهتر نیستید؟
25 و کیست از شما که به فکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید.
26 پس هرگاه توانایی کوچکترین کاری را ندارید، چرا برای مابقیمیاندیشید.
27 سوسنهای چمن را بنگرید چگونه نمّو میکنند و حال آنکه نه زحمت میکشند و نه میریسند، امّا به شما میگویم که سلیمان با همهٔ جلالش مثل یکی از اینها پوشیده نبود.
28 پس هرگاه خدا علفی را که امروز در صحرا است و فردا در تنور افکنده میشود چنین میپوشاند، چقدر بیشتر شما را ای سست ایمانان.
29 پس شما طالب مباشید که چه بخورید یا چه بیاشامید و مضطرب مشوید.
30 زیرا که امّتهای جهان، همهٔ این چیزها را میطلبند، لیکن پدر شما میداند که به این چیزها احتیاج دارید.
31 بلکه ملکوت خدا را طلب کنید که جمیع این چیزها برای شما افزوده خواهد شد.
32 ترسان مباشید ای گله کوچک، زیرا که مَرْضیِّ پدر شما است که ملکوت را به شما عطا فرماید.
33 آنچه دارید بفروشید و صدقه دهید و کیسهها بسازید که کهنه نشود و گنجی را که تلف نشود، در آسمان جایی که دزد نزدیک نیاید و بید تباه نسازد.
34 زیرا جایی که خزانه شما است، دل شما نیز در آنجا میباشد.
35 کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید.
36 و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را میکشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هروقت آید و در را بکوبد، بیدرنگ برای او بازکنند.
37 خوشابحال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. هر آینه به شما میگویم که کمر خود را بسته،ایشان را خواهد نشانید و پیش آمده، ایشان را خدمت خواهد کرد.
38 و اگر در پاس دوّم یا سوّم از شب بیاید و ایشان را چنین یابد، خوشا بحال آن غلامان.
39 امّا این را بدانید که اگر صاحبخانه میدانست که دزد در چه ساعت میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت که به خانهاش نقب زنند.
40 پس شما نیز مستعّد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمیبرید پسر انسان میآید.
41 پطرس به وی گفت، ای خداوند، آیا این مثل را برای ما زدی یا بجهت همه.
42 خداوند گفت، پس کیست آن ناظر امین و دانا که مولای او وی را بر سایر خدّام خود گماشته باشد تا آذوقه را در وقتش به ایشان تقسیم کند.
43 خوشابحال آن غلام که آقایش چون آید، او را در چنین کار مشغول یابد.
44 هرآینه به شما میگویم که او را بر همهٔ مایملک خود خواهد گماشت.
45 لیکن اگر آن غلام در خاطر خود گوید، آمدن آقایم به طول میانجامد و به زدن غلامان و کنیزان و به خوردن و نوشیدن و میگساریدن شروع کند،
46 هرآینه مولای آن غلام آید، در روزی که منتظر او نباشد و در ساعتی که او نداند و او را دو پاره کرده، نصیبش را با خیانتکاران قرار دهد.
47 امّا آن غلامی که ارادهٔ مولای خویش را دانست و خود را مُهیّا نساخت تا به ارادهٔ او عمل نماید، تازیانه بسیار خواهد خورد.
48 امّا آنکه نادانسته کارهای شایسته ضرب کند، تازیانه کم خواهد خورد. و به هر کسی که عطا زیاده شود، از وی مطالبه زیادتر گردد و نزد هر که امانت بیشتر نهند، از او بازخواست زیادتر خواهند کرد.
49 من آمدم تا آتشی در زمین افروزم، پس چه میخواهم اگر الآن در گرفته است.
50 امّا مرا تعمیدی است که بیابم و چه بسیار در تنگی هستم، تا وقتی که آن بسر آید.
51 آیا گمان میبرید که من آمدهام تا سلامتی بر زمین بخشم؟ نی بلکه به شما میگویم تفریق را.
52 زیرا بعد از این پنج نفر که در یک خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد؛
53 پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود.
54 آنگاه باز به آن جماعت گفت، هنگامی که ابری بینید که از مغرب پدید آید، بیتأمّل میگویید باران میآید و چنین میشود.
55 و چون دیدید که باد جنوبی میوزد، میگویید گرما خواهد شد و میشود.
56 ای ریاکاران، میتوانید صورت زمین و آسمان را تمیز دهید، پس چگونه این زمان را نمیشناسید؟
57 و چرا از خود به انصاف حکم نمیکنید؟
58 و هنگامی که با مدّعی خود نزد حاکم میروی، در راه سعی کن که از او برهی، مبادا تو را نزد قاضی بکشد و قاضی تو را به سرهنگ سپارد و سرهنگ تو را به زندان افکند.
59 تو را میگویم تا فلس آخر را ادا نکنی، از آنجا هرگز بیرون نخواهی آمد.
1 وهنگامی که او در موضعی دعا میکرد،چون فارغ شد، یکی از شاگردانش به وی گفت، خداوندا، دعا کردن را به ما تعلیم نما، چنانکه یحیی شاگردان خود را بیاموخت.
2 بدیشان گفت، هرگاه دعا کنید، گویید، ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد. ملکوت تو بیاید. ارادهٔ تو چنانکه در آسمان است، در زمین نیز کرده شود.
3 نان کفاف ما را روز به روز به ما بده.
4 و گناهان ما را ببخش زیرا که ما نیز هرقرضدار خود را میبخشیم. و ما را در آزمایش میاور، بلکه ما را از شریر رهایی ده.
5 و بدیشان گفت، کیست از شما که دوستی داشته باشد و نصف شب نزد وی آمده، بگوید، ای دوست سه قُرص نان به من قَرْض ده،
6 چونکه یکی از دوستان من از سفر بر من وارد شده و چیزی ندارم که پیش او گذارم.
7 پس او از اندرون در جواب گوید، مرا زحمت مده، زیرا که الآن در بسته است و بچههای من در رختخواب با من خفتهاند، نمیتوانم برخاست تا به تو دهم.
8 به شما میگویم هر چند به علّت دوستی برنخیزد تا بدو دهد، لیکن بجهت لجاجت خواهد برخاست و هر آنچه حاجت دارد، بدو خواهد داد.
9 و من به شما میگویم سؤال کنید که به شما داده خواهد شد. بطلبید که خواهید یافت. بکوبید که برای شما بازکرده خواهد شد.
10 زیرا هر که سؤال کند، یابد و هر که بطلبد، خواهد یافت و هرکه کوبد، برای او باز کرده خواهد شد.
11 و کیست از شما که پدر باشد و پسرش از او نان خواهد، سنگی بدو دهد؟ یا اگر ماهی خواهد، به عوض ماهی ماری بدو بخشد؟
12 یا اگر تخممرغی بخواهد، عقربی بدو عطا کند؟
13 پس اگر شما با آنکه شریر هستید، میدانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادتر پدر آسمانی شما روحالقدس را خواهد داد به هر که از او سؤال کند.
14 و دیوی را که گنگ بود بیرون میکرد و چون دیو بیرون شد، گنگ گویا گردید و مردمتعجّب نمودند.
15 لیکن بعضی از ایشان گفتند که دیوها را به یاری بعلزبول رئیس دیوها بیرون میکند.
16 و دیگران از روی امتحان آیتی آسمانی از او طلب نمودند.
17 پس او خیالات ایشان را درک کرده، بدیشان گفت، هر مملکتی که برخلاف خود منقسم شود، تباه گردد و خانهای که بر خانه منقسم شود، منهدم گردد.
18 پس شیطان نیز اگر به ضدّ خود منقسم شود، سلطنت او چگونه پایدار بماند. زیرا میگویید که من به اعانت بعلزبول دیوها را بیرون میکنم.
19 پس اگر من دیوها را به وساطت بعلزبول بیرون میکنم، پسران شما به وساطت کِه آنها را بیرون میکنند؟ از اینجهت ایشان داوران بر شما خواهند بود.
20 لیکن هرگاه به انگشت خدا دیوها را بیرون میکنم، هرآینه ملکوت خدا ناگهان بر شما آمده است.
21 وقتی که مرد زورآور سلاح پوشیده، خانهٔ خود را نگاه دارد، اموال او محفوظ میباشد.
22 امّا چون شخصی زورآورتر از او آید، بر او غلبه یافته، همهٔ اسلحهٔ او را که بدان اعتماد میداشت، از او میگیرد و اموال او را تقسیم میکند.
23 کسی که با من نیست، برخلاف من است و آنکه با من جمع نمیکند، پراکنده میسازد.
24 چون روح پلید از انسان بیرون آید، به مکانهای بیآب بطلب آرامی گردش میکند و چون نیافت، میگوید به خانهٔ خود که از آن بیرون آمدم برمیگردم.
25 پس چون آید، آن را جاروب کرده شده و آراسته میبیند.
26 آنگاه میرود و هفت روح دیگر، شریرتر از خود برداشته داخلشده در آنجا ساکن میگردد و اواخر آن شخص از اوائلش بدتر میشود.
27 چون او این سخنان را میگفت، زنی از آن میان به آواز بلند وی را گفت، خوشابحال آن رَحِمی که تو را حمل کرد و پستانهایی که مکیدی.
28 لیکن او گفت، بلکه خوشابحال آنانی که کلام خدا را میشنوند و آن را حفظ میکنند.
29 و هنگامی که مردم بر او ازدحام مینمودند، سخن گفتن آغاز کرد که اینان فرقهای شریرند که آیتی طلب میکنند و آیتی بدیشان عطا نخواهد شد، جز آیت یونس نبی.
30 زیرا چنانکه یونس برای اهل نینوا آیت شد، همچنین پسر انسان نیز برای این فرقه خواهد بود.
31 ملِکه جنوب در روز داوری با مردم این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و اینک، در اینجا کسی بزرگتر از سلیمان است.
32 مردم نینوا در روز داوری با این طبقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهند کرد زیرا که به موعظه یونس توبه کردند و اینک، در اینجا کسی بزرگتر از یونس است.
33 و هیچکس چراغی نمیافروزد تا آن را در پنهانی یا زیر پیمانهای بگذارد، بلکه بر چراغدان، تا هر که داخل شود روشنی را بیند.
34 چراغ بدن چشم است، پس مادامی که چشم تو بسیط است،تمامی جسدت نیز روشن است و لیکن اگر فاسد باشد، جسد تو نیز تاریک بُوَد.
35 پس باحذر باش مبادا نوری که در تو است، ظلمت باشد.
36 بنابراین، هرگاه تمامی جسم تو روشن باشد و ذرّهای ظلمت نداشته باشد، همهاش روشن خواهد بود، مثل وقتی که چراغ به تابش خود، تو را روشنایی میدهد.
37 و هنگامی که سخن میگفت، یکی از فریسیان از او وعده خواست که در خانهٔ او چاشت بخورد. پس داخل شده بنشست.
38 امّا فریسی چون دید که پیش از چاشت دست نشُست، تعجّب نمود.
39 خداوند وی را گفت، همانا شما ای فریسیان، بیرونِ پیاله و بشقاب را طاهر میسازید ولی درون شما پُر از حرص و خباثت است.
40 ای احمقان آیا او که بیرون را آفرید، اندرون را نیز نیافرید؟
41 بلکه از آنچه دارید، صدقه دهید که اینک، همهچیز برای شما طاهر خواهد گشت.
42 وای بر شما ای فریسیان که ده یک از نعناع و سُداب و هر قسم سبزی را میدهید و از دادرسی و محبّت خدا تجاوز مینمایید؛ اینها را میباید بجا آورید و آنها را نیز ترک نکنید.
43 وای بر شما ای فریسیان که صدر کنایس و سلام در بازارها را دوست میدارید.
44 وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار زیرا که مانند قبرهای پنهان شده هستید که مردم بر آنها راه میروند و نمیدانند.
45 آنگاه یکی از فقها جواب داده، گفت، ایمعلّم، بدین سخنان ما را نیز سرزنش میکنی؟
46 گفت وای بر شما نیز ای فقها زیرا که بارهای گران را بر مردم مینهید و خود بر آن بارها، یک انگشت خود را نمیگذارید.
47 وای بر شما زیرا که مقابر انبیا را بنا میکنید و پدران شما ایشان را کشتند.
48 پس به کارهای پدران خود شهادت میدهید و از آنها راضی هستید، زیرا آنها ایشان را کشتند و شما قبرهای ایشان را میسازید.
49 از این رو حکمت خدا نیز فرموده است که به سوی ایشان انبیا و رسولان میفرستم و بعضی از ایشان را خواهند کشت و بر بعضی جفا خواهند کرد،
50 تا انتقام خون جمیع انبیا که از بنای عالم ریخته شد از این طبقه گرفته شود.
51 از خون هابیل تا خون زکریّا که در میان مذبح و هیکل کشته شد. بلی به شما میگویم که از این فرقه بازخواست خواهد شد.
52 وای بر شما ای فقها، زیرا کلید معرفت را برداشتهاید که خود داخل نمیشوید و داخل شوندگان را هم مانع میشوید.
53 و چون او این سخنان را بدیشان میگفت، کاتبان و فریسیان با او به شدّت درآویختند و در مطالب بسیار سؤالها از او میکردند.
54 و در کمین او میبودند تا نکتهای از زبان او گرفته، مدّعی او بشوند.
1 و بعد از این امور، خداوند هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرموده، ایشان را جفت جفت پیش روی خود به هر شهری و موضعی که خود عزیمت آن داشت، فرستاد.
2 پس بدیشان گفت، حصاد بسیار است و عمله کم. پس از صاحب حصاد درخواست کنید تا عملههابرای حصاد خود بیرون نماید.
3 بروید، اینک، من شما را چون برهها در میان گرگان میفرستم.
4 و کیسه و توشهدان و کفشها با خود برمدارید و هیچکس را در راه سلام منمایید،
5 و در هر خانهای که داخل شوید، اوّل گویید سلام بر این خانه باد.
6 پس هرگاه ابن الّسلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گیرد والاّ به سوی شما راجع شود.
7 و در آن خانه توقّف نمایید و از آنچه دارند بخورید و بیاشامید، زیرا که مزدور مستحّق اجرت خود است و از خانه به خانه نقل مکنید.
8 و در هر شهری که رفتید و شما را پذیرفتند، از آنچه پیش شما گذارند بخورید.
9 و مریضان آنجا را شفا دهید و بدیشان گویید ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.
10 لیکن در هر شهری که رفتید و شما را قبول نکردند، به کوچههای آن شهر بیرون شده بگویید،
11 حتّی خاکی که از شهر شما بر ما نشسته است، بر شما میافشانیم. لیکن این را بدانید که ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.
12 و به شما میگویم که حالت سدوم در آن روز، از حالت آن شهر سهلتر خواهد بود.
13 وای بر تو ای خورَزین؛ وای بر تو ای بیتصیدا، زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر شد در صور و صیدون ظاهر میشد، هرآینه مدّتی در پلاس و خاکستر نشسته، توبه میکردند.
14 لیکن حالت صور و صیدون در روز جزا، از حال شما آسانتر خواهد بود.
15 و تو ای کفرناحوم که سر به آسمان افراشتهای، تا به جهنّم سرنگون خواهی شد.
16 آنکه شما را شنود، مرا شنیده و کسی که شما را حقیر شمارد، مرا حقیر شمرده و هر که مرا حقیر شمارد، فرستنده مرا حقیر شمرده باشد.
17 پس آن هفتاد نفر با خرّمی برگشته، گفتند، ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت ما میکنند.
18 بدیشان گفت، من شیطان را دیدم که چون برق از آسمان میافتد.
19 اینک، شما را قوّت میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قوّت دشمن را پایمال کنید و چیزی به شما ضرر هرگز نخواهد رسانید.
20 ولی از این شادی مکنید که ارواح اطاعت شما میکنند بلکه بیشتر شاد باشید که نامهای شما در آسمان مرقوم است.
21 در همان ساعت، عیسی در روح وجد نموده گفت، ای پدر مالک آسمان و زمین، تو را سپاس میکنم که این امور را از دانایان و خردمندان مخفی داشتی و بر کودکان مکشوف ساختی. بلی ای پدر، چونکه همچنین منظور نظر تو افتاد.
22 و به سوی شاگردان خود توجّه نموده گفت، همهچیز را پدر به من سپرده است. و هیچکس نمیشناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست، غیر از پسر و هر که پسر بخواهد برای او مکشوف سازد.
23 و در خلوت به شاگردان خود التفات فرموده، گفت، خوشابحال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند.
24 زیرا به شما میگویم بسا انبیا و پادشاهان میخواستند آنچه شما میبینید، بنگرند و ندیدند و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.
25 ناگاه یکی از فقها برخاسته، از روی امتحان به وی گفت، ای استاد چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟
26 به وی گفت، در تورات چه نوشته شده است و چگونه میخوانی؟
27 جواب داده، گفت، اینکه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خود محبّت نما و همسایهٔ خود را مثل نفس خود.
28 گفت، نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست.
29 لیکن او چون خواست خود را عادل نماید، به عیسی گفت، و همسایهٔ من کیست؟
30 عیسی در جواب وی گفت، مردی که از اورشلیم به سوی اریحا میرفت، به دستهای دزدان افتاد و او را برهنه کرده، مجروح ساختند و او را نیم مرده واگذارده، برفتند.
31 اتّفاقاً کاهنی از آن راه میآمد، چون او را بدید از کناره دیگر رفت.
32 همچنین شخصی لاوی نیز از آنجا عبور کرده، نزدیک آمد و بر او نگریسته از کناره دیگر برفت.
33 لیکن شخصی سامری که مسافر بود، نزد وی آمده، چون او را بدید، دلش بر وی بسوخت.
34 پس پیش آمده، بر زخمهای او روغن و شراب ریخته، آنها را بست واو را بر مرکب خود سوار کرده، به کاروانسرایی رسانید و خدمت او کرد.
35 بامدادان چون روانه میشد، دو دینار درآورده، به سرایدار داد و بدو گفت این شخص را متوجّه باش و آنچه بیش از این خرج کنی، در حین مراجعت به تو دهم.
36 پس به نظر تو کدام یک از این سه نفر همسایه بود با آن شخص که به دست دزدان افتاد؟
37 گفت، آنکه بر او رحمت کرد. عیسی وی را گفت، برو و تو نیز همچنان کن.
38 و هنگامی که میرفتند، او وارد بلدی شد و زنی که مرتاه نام داشت، او را به خانهٔ خود پذیرفت.
39 و او را خواهری مریم نام بود که نزد پایهای عیسی نشسته، کلام او را میشنید.
40 امّا مرتاه بجهت زیادتی خدمت مضطرب میبود. پس نزدیک آمده، گفت، ای خداوند، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنها خدمت کنم؟ او را بفرما تا مرا یاری کند.
41 عیسی در جواب وی گفت، ای مرتاه، ای مرتاه، تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری.
42 لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد.