✝عیسی مسیح✝

✝Jesus Christ✝

✝عیسی مسیح✝

✝Jesus Christ✝

مزامیر-59-60-61

1  [برای سالار مغنیان بر لاتَهَلَک. مکتوم داود وقتی که شاؤل فرستاد که خانه را کشیک بکَشَند تا او را بکُشند] ای خدایم مرا از دشمنانم برهان! مرا از مقاومت کنندگانم برافراز!
2  مرا از گناهکاران خلاصی ده! و از مردمان خونریز رهایی بخش!
3  زیرا اینک، برای جانم کمین می‌سازند و زورآوران به ضد من جمع شده‌اند، بدون تقصیر من ای خداوند و بدون گناه من.
4  بیقصورِ من می‌شتابند و خود را آماده می‌کنند. پس برای ملاقات من بیدار شو و ببین.
5  امّا تو ای یهوه، خدای صبایوت، خدای اسرائیل، بیدار شده، همهٔٔ امّت‌ها را مکافات برسان و بر غدارانِ بدکار شفقت مفرما، سِلاه.
6  شامگاهان برمی‌گردند و مثل سگ بانگ می‌کنند و در شهر دور می‌زنند.
7  از دهان خود بدی را فرو می‌ریزند. در لبهای ایشان شمشیرهاست. زیرا می‌گویند، کیست که بشنود؟
8  و امّا تو ای خداوند، بر ایشان خواهی خندید و تمامیِ امّت‌ها را استهزا خواهی نمود.
9  ای قوّت من، بسوی تو انتظار خواهم کشید زیرا خدا قلعهٔ بلند من است.
10  خدای رحمت من پیش روی من خواهد رفت. خدا مرا بردشمنانم نگران خواهد ساخت.
11  ایشان را به قتل مرسان. مبادا قوم من فراموش کنند. ایشان را به قوّت خود پراکنده ساخته، به زیر انداز، ای خداوند که سپر ما هستی!
12  به‌سبب گناهِ زبان و سخنان لبهای خود، در تکبر خویش گرفتار شوند؛ و به عوض لعنت و دروغی که می‌گویند،
13  ایشان را فانیکن، در غضب فانی کن تا نیست گردند و بدانند که خدا در یعقوب تا اقصای زمین سلطنت می‌کند. سِلاه.
14  و شامگاهان برگردیده، مثل سگ بانگ زنند و در شهر گردش کنند.
15  و برای خوراک پراکنده شوند و سیر نشده، شب را بسر برند.
16  و امّا من قوّت تو را خواهم سرایید و بامدادان از رحمت تو ترنم خواهم نمود. زیرا قلعهٔ بلند من هستی و در روز تنگی ملجای منی.
17  ای قوّت من برای تو سرود می‌خوانم، زیرا خدا قلعه بلند من است و خدای رحمت من.

1  [برای سالار مغنیان بر سوسنِ شهادت. مکتوم داود برای تعلیم وقتی که با اَرَمْ نهرین و اَرَمْ صوبَه از در مقاتله بیرون آمد و یوآب برگشته، دوازده هزار نفر از ادومیان را در وادی الملح کُشت] ای خدا ما را دور انداخته، پراکنده ساخته‌ای! خشمناک بودی، بسوی ما رجوع فرما!
2  زمین را متزلزل ساخته، آن را شکافتهای! شکستگیهایش را شفا ده زیرا به جنبش آمده است.
3  چیزهای مشکل را به قوم خود نشان داده‌ای. بادهٔ سرگردانی به ما نوشانیده‌ای.
4  عَلَمی به ترسندگان خود داده‌ای تا آن را برای راستی برافرازند، سلاه.
5  تا حبیبان تو نجات یابند. به دست راست خود نجات ده و مرا مستجاب فرما.
6  خدا در قدوسیت خود سخن گفته است. پس وجد خواهم نمود، شکیم را تقسیم می‌کنم و وادی سکّوت را خواهم پیمود.
7  جِلْعاد از آن من است، مَنَسّی از آن من. افرایم خود سر مناست و یهودا عصای سلطنت من.
8  موآب ظرف طهارت من است و بر اَدُوم کفش خود را خواهم انداخت. ای فلسطین برای من بانگ برآور!
9  کیست که مرا به شهر حصین درآورد؟ و کیست که مرا به ادوم رهبری کند؟
10  مگر نه تو ای خدا که ما را دور انداخته‌ای و با لشکرهای ما ای خدا بیرون نمی‌آیی؟
11  مرا از دشمن اعانت فرما زیرا معاونت انسان باطل است.
12  با خدا ظفر خواهیم یافت. زیرا اوست که دشمنان ما را پایمال خواهد کرد.

 [برای سالار مغنیان برذوات اوتار. مزمور داود] ای خدا فریاد مرا بشنو و دعای مرا اجابت فرما!
 از اقصای جهان تو را خواهم خواند، هنگامی که دلم بیهوش می‌شود. مرا به صخرهای که از من بلندتر است هدایت نما.
 زیرا که تو ملجای من بوده‌ای و برج قوی از روی دشمن.
 در خیمهٔٔ تو ساکن خواهم بود تا ابدالآباد. زیر سایهٔ بالهای تو پناه خواهم برد، سلاه.
 زیرا تو ای خدا نذرهای مرا شنیده‌ای و میراث ترسندگان نام خود را به من عطا کرده‌ای.
 بر عمر پادشاه روزها خواهی افزود و سالهای او تا نسلها باقی خواهد ماند.
 به حضور خدا خواهد نشست تا ابدالآباد. رحمت و راستی را مهیا کن تا او را محافظت کنند.
 پس نام تو را تا به ابد خواهم سرایید تا هر روز نذرهای خود را وفا کنم.

مزامیر-56-57-58

 [برای سالار مغنیان بر فاختهٔ ساکت در بلاد بعیده. مکتوم داود وقتی که فلسطینیان او را در جَتّ گرفتند] ای خدا بر من رحم فرما، زیرا که انسانمرا به شدت تعاقب می‌کند. تمامی روز جنگ کرده، مرا اذیت می‌نماید.
 خصمانم تمامیِ روز مرا به شدت تعاقب می‌کنند. زیرا که بسیاری با تکبر با من می‌جنگند.
 هنگامی که ترسان شوم، من بر تو توکّل خواهم داشت.
 در خدا کلام او را خواهم ستود. بر خدا توکّل کرده، نخواهم ترسید. انسان به من چه می‌تواند کرد؟
 هر روزه سخنان مرا منحرف می‌سازند. همهٔ فکرهای ایشان دربارهٔٔ من برشرارت است.
 ایشان جمع شده، کمین می‌سازند. بر قدمهای من چشم دارند زیرا قصد جان من دارند.
 آیا ایشان به‌سبب شرارت خود نجات خواهند یافت؟ ای خدا امّت‌ها را در غضب خویش بینداز.
 تو آوارگیهای مرا تقریر کرده‌ای. اشکهایم را در مشک خود بگذار. آیا این در دفتر تو نیست؟
 آنگاه در روزی که تو را بخوانم دشمنانم روخواهند گردانید. این را می‌دانم زیرا خدا با من است.
10  در خدا کلام او را خواهم ستود. در خداوند کلام او را خواهم ستود.
11  بر خدا توکّل دارم پس نخواهم ترسید. آدمیان به من چه می‌توانند کرد؟
12  ای خدا نذرهای تو بر مناست. قربانی‌های حمد را نزد تو خواهم گذرانید.
13  زیرا که جانم را از موت رهانیده‌ای. آیا پایهایم را نیز از لغزیدن نگاه نخواهی داشت تا در نور زندگان به حضور خدا سالک باشم؟

  [برای سالار مغنیان برلاتهلک. مکتوم داود وقتی که از حضور شاؤل به مغاره فرار کرد] ای خدا بر من رحم فرما، بر من رحم فرما! زیرا جانم در تو پناه می‌برد، و در سایهٔ بالهای تو پناه می‌برم تا این بلایا بگذرد.
 نزد خدای تعالی آواز خواهم داد، نزد خدایی که همه‌چیز را برایم تمام می‌کند.
 از آسمان فرستاده، مرا خواهد رهانید. زیرا تعاقب کنندهٔ سخت من ملامت می‌کند، سلاه. خدا رحمت و راستیِ خود را خواهد فرستاد.
 جان من در میان شیران است. در میان آتش‌افروزان می‌خوابم، یعنی آدمیانی که دندانهایشان نیزه‌ها و تیرهاست و زبان ایشان شمشیر بُرَنده است.
 ای خدا بر آسمانها متعال شو و جلال تو بر تمامیِ جهان.
 دامی برای پایهایم مهیا ساختند و جانم خم گردید. چاهی پیش رویم کندند، و خود در میانش افتادند، سلاه.
 دل من مستحکم است؛ خدایا دل من مستحکم است. سرود خواهم خواند و ترنم خواهم نمود.
 ای جلال من بیدار شو! ای بربط و عود بیدار شو! صبحگاهان من بیدار خواهم شد.
 ای خداوند تو را در میان امّت‌ها حمد خواهم گفت. تو را در میان قومها تسبیح خواهم خواند.
10  زیرا رحمت تو تا آسمانها عظیم است و راستیِ تو تا افلاک.
11  خدایا بر آسمانها متعال شو، و جلال تو بر تمامیِ جهان.

 [برای سالار مغنیان برلاتهلک. مکتوم داود] آیا فی‌الحقیقت به عدالتی که گنگاست سخن می‌گویید؟ و ای بنی‌آدم، آیا به راستی داوری می‌نمایید؟
 بلکه در دل خود شرارتها به عمل می‌آورید و ظلمِ دستهای خود را در زمین از میزان درمی‌کنید.
 شریران از رَحِم منحرف هستند، از شکم مادر دروغ گفته، گمراه می‌شوند.
 ایشان را زهری است مثل زهر مار؛ مثل افعیِ کر که گوش خود را می‌بندد
 که آواز افسونگران را نمی‌شنود، هر چند به مهارت افسون می‌کند.
 ای خدا دندانهایشان را در دهانشان بشکن. ای خداوند دندانهای شیران را خرد بشکن.
 گداخته شده، مثل آب بگذرند. چون او تیرهای خود را می‌اندازد، در ساعت منقطع خواهند شد.
 مثل حلزون که گداخته شده، می‌گذرد. مثل سِقْط زن، آفتاب را نخواهند دید.
 قبل از آنکه دیگهای شما آتشِ خارها را احساس کند، آنها را چه تر و چه خشک خواهد رُفت.
10  مردِ عادل چون انتقام را دید شادی خواهد نمود. پایهای خود را به خون شریر خواهد شست.
11  و مردم خواهند گفت، هرآینه ثمرهای برای عادلان هست. هر آینه خدایی هست که در جهان داوری می‌کند.

مزامیر-53-54-55

 [برای سالار مغنیان بر ذوات اوتار. قصیدهٔ داود] احمق در دل خود می‌گوید که خدایینیست. فاسد شده، شرارت مکروه کرده‌اند و نیکوکاری نیست.
 خدا از آسمان بر بنی‌آدم نظر انداخت تا ببیند که فهیم و طالب خدایی هست.
 همهٔ ایشان مرتد شده، با هم فاسد گردیده‌اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی.
 آیا گناهکاران بی‌معرفت هستند که قوم مرا می‌خورند چنانکه نان می‌خورند و خدا را نمی‌خوانند؟
 آنگاه سخت ترسان شدند، جایی که هیچ ترس نبود. زیرا خدا استخوانهای محاصره کنندهٔ تو را از هم پاشید. آنها را خجل ساخته‌ای زیرا خدا ایشان را رد نموده است.
 کاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهر می‌شد. وقتی که خدا اسیریِ قوم خویش را برگردانَد، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادی خواهد کرد.

 [رای سالار مغنیان. قصیدهٔ داود بر ذوات اوتار وقتی که زیفیان نزد شاؤل آمده، گفتند آیا داود نزد ما خود را پنهان نمی‌کند] ای خدا به نام خود مرا نجات بده و بهقوّت خویش بر من داوری نما.
 ای خدا دعای مرا بشنو و سخنان زبانم را گوش بگیر.
 زیرا بیگانگان به ضد من برخاستهاند و ظالمان قصد جان من دارند؛ و خدا را در مد نظر خود نگذاشته‌اند، سِلاه.
 اینک، خدا مددکار من است.خداوند از تأیید کنندگان جان من است.
 بدی را بر دشمنان من خواهد برگردانید. به راستیِ خود ریشهٔٔ ایشان را بکَن.
 قربانی‌های تَبَرُّعی نزد تو خواهم گذرانید و نام تو را ای خداوند حمد خواهم گفت زیرا نیکوست،
 چونکه از جمیع تنگیها مرا خلاصی داده‌ای، و چشم من بر دشمنانم نگریسته است.

 [برای سالار مغنیان. قصیدهٔ داود بر ذوات اوتار] ای خدا به دعای من گوش بگیر و خود را از تضرع من پنهان مکن!
 به من گوش فراگیر و مرا مستجاب فرما! زیرا که در تفکر خود متحیرم و ناله می‌کنم
 از آواز دشمن و به‌سبب ظلم شریر، زیرا که ظلم بر من می‌اندازند وبا خشم بر من جفا می‌کنند.
 دل من در اندرونم پیچ و تاب می‌کند، و ترسهای موت بر من افتاده است.
 ترس و لرز به من در آمده است. وحشتی هولناک مرا در گرفته است.
 و گفتم کاش که مرا بالها مثل کبوتر می‌بود تا پرواز کرده، استراحت می‌یافتم.
 هرآینه بجای دور می‌پریدم، و در صحرا مأوا می‌گزیدم، سلاه.
 می‌شتافتم بسوی پناهگاهی از باد تند و از طوفان شدید.
 ای خداوند آنها را هلاک کن و زبانهایشان را تفریق نما زیرا که در شهرْ ظلم و جنگ دیده‌ام.
10  روز و شب بر حصارهایش گردش می‌کنند و شرارت و مشقت در میانش می‌باشد.
11  فساده‌ا در میان وی است و جور و حیله از کوچه‌هایش دور نمی‌شود.
12  زیرا دشمن نبود که مرا ملامت می‌کرد والاّ تحمل می‌کردم؛ و خصم من نبود کهبر من سربلندی می‌نمود؛ والاّ خود را از وی پنهان می‌ساختم،
13  بلکه تو بودی ای مرد نظیر من! ای یار خالص و دوست صدیق من!
14  که با یکدیگر مشورت شیرین می‌کردیم و به خانهٔ خدا در انبوه می‌خرامیدیم.
15  موت بر ایشان ناگهان آید و زنده بگور فرو روند. زیرا شرارت در مسکنهای ایشان و در میان ایشان است.
16  و امّا من نزد خدا فریاد می‌کنم و خداوند مرا نجات خواهد داد.
17  شامگاهان و صبح و ظهر شکایت و ناله می‌کنم و او آواز مرا خواهد شنید.
18  جانم را از جنگی که بر من شده بود، بسلامتی فدیه داده است. زیرا بسیاری با من مقاومت می‌کردند.
19  خدا خواهد شنید و ایشان را جواب 

خواهد داد، او که از ازل نشسته است، سِلاه. زیراکه در ایشان تبدیلها نیست و از خدا نمی‌ترسند.

20  دست خود را بر صلحاندیشان خویش دراز کرده، و عهد خویش را شکسته است.
21  سخنانِ چربِ زبانشْ نرم، لیکن دلش جنگ است. سخنانش چربتر از روغن لیکن شمشیرهای برهنه است.
22  نصیب خود را به خداوند بسپار و تو را رزق خواهد داد. او تا به ابد نخواهد گذاشت که مردِ عادل جنبش خورد.
23  و تو ای خدا ایشان را به چاه هلاکت فرو خواهی آورد. مردمان خونریز و حیلهساز، روزهای خود را نیمه نخواهند کرد. لیکن من بر تو توکّل خواهم داشت.

مزامیر-51-52

1  [برای سالار مغنیان. مزمور داود وقتی که ناتان نبی بعد از در آمدنش به بَتْشَبَع نزد او آمد] ای خدا به حسب رحمت خود بر منرحم فرما؛ به حسب کثرت رأفتخویش گناهانم را محو ساز.
2  مرا از عصیانم به کلی شست و شو ده و از گناهم مرا طاهر کن.
3  زیرا که من به معصیت خود اعتراف می‌کنم و گناهم همیشه در نظر من است.
4  به تو و به تو تنها گناه ورزیده، و در نظر تو این بدی را کرده‌ام، تا در کلام خود مُصّدَق گردی و در داوری خویش مُزکّیٰ شوی.
5  اینک، در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید.
6  اینک، به راستیِ در قلب راغب هستی. پس حکمت را در باطن من به من بیاموز.
7  مرا با زوفا پاک کن تا طاهر شوم. مرا شست و شو کن تا از برف سفیدتر گردم.
8  شادی و خرمی را به من بشنوان تا استخوانهایی که کوبیده‌ای به وجد آید.
9  روی خود را از گناهانم بپوشان و همهٔٔ خطایای مرا محو کن.
10  ای خدا دل طاهر در من بیافرین و روح مستقیم در باطنم تازه بساز.
11  مرا از حضور خود مینداز، و روح قدوس خود را از من مگیر.
12  شادیِ نجات خود را به من باز ده و به روح آزاد مرا تأیید فرما.
13  آنگاه طریق تو را به خطاکاران تعلیم خواهم داد، و گناهکاران بسوی تو بازگشت خواهند نمود.
14  مرا از خونها نجات ده! ای خدایی که خدای نجات من هستی! تا زبانم به عدالت تو ترنّم نماید.
15  خداوندا لبهایم را بگشا تا زبانم تسبیح تو را اخبار نماید.
16  زیرا قربانی را دوست نداشتی والا می‌دادم. قربانیِ سوختنی را پسند نکردی.
17  قربانی‌های خدا روح شکسته است. خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد.
18  به رضامندیِ خود بر صهیون احسان فرما وحصارهای اورشلیم را بنا نما.
19  آنگاه از قربانی‌های عدالت و قربانی‌های سوختنیِ تمام راضی خواهی شد و گوساله‌ها بر مذبح تو خواهند گذرانید.

 [برای سالار مغنیان. قصیدهٔ داود وقتی که دوآغ ادومی آمد و شاؤل را خبر داده، گفت که، داود به خانهٔ اخیمَلَک رفت] ای جبار چرا از بدی فخر می‌کنی؟رحمت خدا همیشه باقی است.
 زبان تو شرارت را اختراع می‌کند، مثل اُستُرهٔ تیز، ای حیله ساز!
 بدی را از نیکویی بیشتر دوست می‌داری و دروغ را زیادتر از راست گویی، سلاه.
 همهٔٔ سخنان مهلک را دوست می‌داری، ای زبان حیلهباز!
 خدا نیز تو را تا به ابد هلاک خواهد کرد و تو را ربوده، از مسکن تو خواهد کَند و ریشهٔٔ تو را از زمین زندگان، سلاه.
 عادلان این را دیده، خواهند ترسید و بر او خواهند خندید،
 هان این کسی است که خدا را قلعهٔ خویش ننمود، بلکه به کثرت دولت خود توکّل کرد و از بدیِ خویش خود را زورآور ساخت.
 و امّا من مثل زیتون سبز در خانهٔ خدا هستم. به رحمت خدا توکّل می‌دارم تا ابدالآباد.
 تو را همیشه حمد خواهم گفت، زیرا تو این را کرده‌ای. و انتظار نام تو را خواهم کشید زیرا نزد مقدّسان تو نیکوست.

مزامیر-49-50

 [برای سالار مغنیان. مزمور بنیقورح] ای تمامیِ قومها این را بشنوید! ایجمیع سَکَنهٔ ربع مسکون این را گوش گیرید!
 ای عوام و خواص! ای دولتمندان و فقیران جمیعاً!
 زبانم به حکمت سخن می‌راند و تفکر دل من فطانت است.
 گوش خود را به مَثَلی فرا می‌گیرم. معمای خویش را بر بربط می‌گشایم.
 چرا در روزهای بلا ترسان باشم، چون گناهِ پاشنه‌هایم مرا احاطه می‌کند؛
 آنانی که بر دولت خود اعتماد دارند و بر کثرت توانگری خویش فخر می‌نمایند.
 هیچ کس هرگز برای برادر خود فدیه نخواهد داد و کفّارهٔٔ او را به خدا نخواهد بخشید.
 زیرا فدیهٔ جان ایشان گرانبهاست و ابداً بدان نمی‌توان رسید
 تا زنده بماند تا ابدالآباد و فساد را نبیند.
10  زیرا می‌بیند که حکیمان میمیرند و جاهلان و ابلهان با هم هلاک می‌گردند و دولتِ خود را برای دیگران ترک می‌کنند.
11  فکر دل ایشان این است که خانه‌های ایشان دائمی باشد و مسکنهای ایشان دُوربهدُور؛ و نامهای خود را بر زمینهای خود می‌نهند.
12  لیکن انسان در حرمت باقی نمی‌ماند، بلکه مثل بهایم است که هلاک می‌شود.
13  این طریقهٔ ایشان، جهالت ایشان است و اعقاب ایشان سخن ایشان را می‌پسندند، سلاه.
14  مثل گوسفندان در هاویه رانده می‌شوند و موت ایشان را شبانی می‌کند و صبحگاهان راستان بر ایشان حکومت خواهند کرد و جمال ایشان در هاویه پوسیده خواهد شد تا مسکنی برای آن نباشد.
15  لیکن خدا جان مرا ازدست هاویه نجات خواهد داد زیرا که مرا خواهد گرفت، سلاه.
16  پس ترسان مباش، چون کسی دولتمند گردد و جلال خانهٔ او افزوده شود!
17  زیرا چون بمیرد، چیزی از آن نخواهد برد و جلالش در عقب او فرو نخواهد رفت.
18  زیرا در حیات خود، خویشتن را مبارک می‌خوانْد؛ و چون بر خود احسان می‌کنی، مردم ترا میستایند.
19  لیکن به طبقهٔ پدران خود خواهد پیوست که نور را تا به ابد نخواهند دید.
20  انسانی که در حرمت است و فهم ندارد، مثل بهایم است که هلاک می‌شود.

 [مزمور آساف] خدا، خدا یهوه تکلّم می‌کند و زمین را از مَطْلَع آفتاب تا به مغربش می‌خواند.
 از صهیون که کمال زیبایی است، خدا تجلّی نموده است.
 خدای ما می‌آید و سکوت نخواهد نمود. آتش پیش روی او می‌بلعد و طوفان شدید گرداگرد وی خواهد بود.
 آسمان را از بالا می‌خواند و زمین را، تا قوم خود را داوری کند،
 مقدّسانِ مرا نزد من جمع کنید، که عهد را با من به قربانی بسته‌اند.
 و آسمانها از انصاف او خبر خواهند داد، زیرا خدا خود داور است، سلاه.
 ای قوم من بشنوتا سخن گویم، و ای اسرائیل تا برایت شهادت دهم که خدا، خدای تو من هستم.
 دربارهٔٔ قربانی‌هایت تو را توبیخ نمی‌کنم و قربانی‌های سوختنیِ تو دائماً در نظر من است.
 گوسالهای از خانهٔ تو نمی‌گیرم و نه بزی از آغل تو.
10  زیراکه جمیع حیوانات جنگلاز آن منند و بهایمی که بر هزاران کوه می‌باشند.
11  همهٔ پرندگان کوه‌ها را می‌شناسم و وحوش صحرا نزد من حاضرند.
12  اگر گرسنه می‌بودم تو را خبر نمی‌دادم، زیرا ربع مسکون و پُری آن از آن من است.
13  آیا گوشت گاوان را بخورم و خون بزها را بنوشم؟
14  برای خدا قربانی تشکر را بگذران، و نذرهای خویش را به حضرت اعلی وفا نما.
15  پس در روز تنگی مرا بخوان تا تو را خلاصی دهم و مرا تمجید بنمایی.
16  و امّا به شریر خدا می‌گوید، ترا چه کار است که فرایض مرا بیان کنی و عهد مرا به زبان خود بیاوری؟
17  چونکه تو از تأدیب نفرت داشته‌ای و کلام مرا پشتسر خود انداخته‌ای.
18  چون دزد را دیدی او را پسند کردی و نصیب تو با زناکاران است.
19  دهان خود را به شرارت گشوده‌ای و زبانت حیله را اختراع می‌کند.
20  نشسته‌ای تا به ضد برادر خود سخن رانی و دربارهٔٔ پسر مادر خویش غیبت گویی.
21  این را کردی و من سکوت نمودم. پس گمان بردی که من مثل تو هستم. لیکن تو را توبیخ خواهم کرد. و این را پیش نظر تو به ترتیب خواهم نهاد.
22  ای فراموشکنندگان خدا، در این تفکر کنید! مبادا شما را بدرم و رهاننده‌ای نباشد.
23  هر که قربانی تشکر را گذراند مرا تمجید می‌کند، و آنکه طریق خود را راست سازد، نجات خدا را به وی نشان خواهم داد.